سکس جورجینا

کشیش جوان جورجینا در حال آماده شدن برای اعتراف بود. او هر روز به فکر سکس با رونالدو بود اما نمی خواست گناه کند. جورجینا به آرامی به سمت محراب رفت و در دل دعا کرد تا از این افکار رها شود. ناگهان درب کلیسا باز شد و مردی خوش تیپ وارد شد. او جورجینا را دید و لبخندی زد. جورجینا احساس عجیبی داشت. او هرگز چنین مرد جذابی را ندیده بود. مرد به او نزدیک شد و زمزمه کرد: جورجینا من رونالدو هستم. جورجینا از شنیدن نام او شوکه شد. او باور نمی کرد که رونالدو را در کلیسا دیده باشد. رونالدو به او گفت: من به دنبال آرامش بودم. آنها ساعتها با هم صحبت کردند. جورجینا متوجه شد که رونالدو نیز مانند او در جستجوی عشق و آرامش است. آنها تصمیم گرفتند که با هم یک زندگی جدید را آغاز کنند. جورجینا کشیشی را کنار گذاشت و با رونالدو ازدواج کرد. آنها با هم به خانه ای زیبا نقل مکان کردند و زندگی عاشقانه ای را شروع کردند. جورجینا به رونالدو گفت که چقدر او را دوست دارد و می خواهد همیشه با او باشد. آنها هر روز عشق خود را به یکدیگر ابراز می کردند. شبها رونالدو جورجینا را در آغوش می گرفت و بوسه های عاشقانه ای به او می داد. آنها هرگز فکر نمی کردند که روزی چنین عشقی را تجربه کنند. جورجینا هر روز با دیدن رونالدو لبخند می زد و احساس خوشبختی می کرد. آنها هرگز از عشق یکدیگر خسته نشدند. جورجینا و رونالدو به همه ثابت کردند که عشق واقعی وجود دارد. آنها به سفرهای زیادی رفتند و خاطرات خوبی با هم ساختند. جورجینا به رونالدو گفت که او بهترین همسر دنیاست. رونالدو نیز به جورجینا گفت که او را از تمام دنیا بیشتر دوست دارد. آنها به یکدیگر قول دادند که همیشه در کنار هم باشند. جورجینا و رونالدو زندگی عاشقانه و پر از هیجانی داشتند. آنها هرگز از یادآوری این عشق خسته نشدند.